جدول جو
جدول جو

معنی باغ بخشی - جستجوی لغت در جدول جو

باغ بخشی(بَ)
دهی است از دهستان جلگۀ زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 115 هزارگزی جنوب باختر خواف و 7 هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی زوزن به چاه باغ در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر با 89 سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کام بخشی
تصویر کام بخشی
رسانیدن به آرزو، برای مثال سبب مپرس که چرخ ازچه سفله پرور شد / که کام بخشی او را بهانه بی سببی ست (حافظ - ۱۴۶)، کنایه از به وصال رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغ بهشت
تصویر باغ بهشت
باغ بسیار باصفا که از خرمی مانند بهشت باشد، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، جنّت، خلدستان، سرای جاوید، اعلا علّیین، قدس، علّیین، فردوس، باغ خلد، دارالسّلام، دارالقرار، دارالسّرور، سبزباغ، مینو، رضوان، خلد، دارالخلد، دار قرار، فردوس اعلا، نعیم، گشتا، دارالنّعیم، باغ ارمبرای مثال در زمینی درخت باید کشت / کآورد میوه ای چو باغ بهشت (نظامی۴ - ۵۵۱)
فرهنگ فارسی عمید
(غِ بِ هَِ)
باغی نزدیک یزد: محمد بن مظفر در سال سبع و اربعین وسبعمائه بعضی عمارات بیرون در شهر بگرفت مثل محلۀ صندوقیان و سنبلان و باغ بهشتی و مدرسه اتابک سام... (از تاریخ یزد چ ایرج افشار، ص 33). آب (خواجه صواب) تا باغ بهشتی بیشتر نمی آید. (همان تاریخ ص 154)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عمل و صفت نام بخش
لغت نامه دهخدا
(غِ بِ هَِ)
باغی بوده است به سمرقند که توسطامیر تیمور آبادان شد. خواندمیر گوید: هم در این سال (778 هجری قمری) صاحبقران بی همال (امیرتیمور) مهد علیا تومان آغا بنت امیر موسی را در حبالۀ نکاح کشید و در جانب غربی سمرقند باغ بهشت را جهت او معمور گردانید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 428)
لغت نامه دهخدا
(غِ بِ هَِ)
بهشت. روضۀ رضوان:
در زمینی درخت باید کشت
کآورد میوه ای چو باغ بهشت.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تمتع. (ناظم الاطباء). رسیدن به آمال و آرزوها. (از ناظم الاطباء) :
طریق کامبخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی.
حافظ.
، سخاوت و جوانمردی:
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کامبخشی او را بهانه بی سببی است.
حافظ.
کام بخشی گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عیش بستانی.
حافظ.
، قوت و قدرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده فرسخ میانۀ شمال و مغرب خنج (لار) است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نام بخشی
تصویر نام بخشی
عمل نام بخش. نام بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام بخشی
تصویر کام بخشی
رساندن بارزوی متمتع ساختن: (طریق کامبخشی چیست ک ترک کام خود کردن که سرور آنست کز این ترک بر دوزی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج بخشی
تصویر تاج بخشی
عمل تاج بخش اعطای تاج، بزرگی جلال پادشاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان بخشی
تصویر جان بخشی
عمل جان بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغ بهشت
تصویر باغ بهشت
بهشت، روضه رضوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
Forgivingly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
de manière pardonnante
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
dengan memaafkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
ক্ষমা করে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
kwa msamaha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
affedici bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
용서하며
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
許しながら
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
בסליחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
माफ करने वाले तरीके से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
прощаючи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
โดยการให้อภัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
vergevend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
de manera perdonadora
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
in modo perdonante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
de maneira perdoadora
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
赦免地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
przebaczając
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
verzeihend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
прощающе
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با بخشش
تصویر با بخشش
معاف کرنے کے انداز میں
دیکشنری فارسی به اردو